چهارشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۵

سرگردانی

سرگردان بودی؟ تا بحال با حالتهای چندگانه اش در موقعیتهای مختلف روبرو شده ای؟ خانم استاد میگوید: بگذار قضیه جدی شود. اگر دوباره خواست ببیندت بگو به چه خاطر؟ و می اندیشم من که خوشم نیامد اول باری که دیدمش و می بایست نمی دانستم که این جلسه آشنایی است تا او مرا ببیند محک بزند و اگر خوششان آمد من هم وارد بازی شوم! چه مضحک ! اگر من از کسی خوشم بیاید ! وای نه!!! همه اینگونه می گویند. به خانم استاد گفتم خدا عجب کارها می کند چون همان روز کار عجیبی کردم. دوستی میگفت: سعی و خطا تا بیابی! به خانم استاد : دیگر توان ندارم! و گفت: قرار شد دیگر از این حرفها نزنی. دیگری گفت: به چیزی که اتفاق نیفتاده فکرت را مشغول نکن. خانم استاد هم گفتند. باز می اندیشم سالهای مشقت بار صبوری پاسخی زیبا دارد. رب زیبا گفته: "ان نصرالله قریب!" وقتی از شدت سختی که چون زلزله او را تکان داد و پرسید: "متی نصرالله؟؟" م