شنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۵

عاشق دروغین

یه روز که بارون می اومد بهش گفت
یه روز دیگه رو موج دریا نوشت
باد اومد و تو جنگلها قدم زد اسم تو رو از همه جا قلم زد
اونی که می خواستی تو غبارها گم شد
مرغی شد و پشت حصارها گم شد
ولی اون هیچ وقت روز بارانی را جدی نگرفت. فروردین 83 را به خاطر مسپار پرنده مردنی است. دیگری می گفت او عاشق نبوده وگرنه با این همه تلاش تو و فرصتهای دوباره, اگر می خواست میتوانست! خدایا کمکم کن که دیگر ره به خیال نسپرم. م